روزی که ...
اول اینکه : 1 سال و 15 روزه كه من وبلاگ دارم . و در اينجا فقط انديشه هاي خودمو ثبت كردم .
دوم : يه وبلاگ ديگه با نام ( تا ببينيم ؟! ) راه اندازي كردم تا بدونيد همه زندگيم غم و اندوه نيست .
سوم : انسانيت از يادم نرفته و نخواهد رفت و اصراري هم براي اثبات اين حرف ندارم .
و چهارم و آخر اينكه : اين نوشت رو در پايان اين پست ميگذارم و دوست دارم بدونم بعد از
( آن روز كه ....... ) چه چيزي خواهيد نوشت دوستان عزيز ...
روزي كه دلم مرد ...
آن روز كه .......
تقويم به شعور من وعده بهار مي داد .
من ميان گلها رفتم .
و رويش را از نو سرودم .
امروز دوباره زنده ام
و هنوز در كشاكش زمان
قد مي كشم .