وقتی از روی رویای بودنت سبک بال پر می کشیدم ...

تو روی خاکی ترین خاکها تنم را به خاموشی سپردی ...

و شاید به همین خاطر هنوز هم جدایی ... تنها ...

میان من و توست .

و شاید خستگی این همه علاقه ما را روزی تاوان بدهد .

من می اندیشم و صعود میکنم .

تو روی خاکی ترین خاکها بی صدا دراز میکشی ...

من بالا میروم .

تو پایین می مانی .

و این جدائیست که هنوز تنهاست .