بالا و پایین ...
وقتی از روی رویای بودنت سبک بال پر می کشیدم ...
تو روی خاکی ترین خاکها تنم را به خاموشی سپردی ...
و شاید به همین خاطر هنوز هم جدایی ... تنها ...
میان من و توست .
و شاید خستگی این همه علاقه ما را روزی تاوان بدهد .
من می اندیشم و صعود میکنم .
تو روی خاکی ترین خاکها بی صدا دراز میکشی ...
من بالا میروم .
تو پایین می مانی .
و این جدائیست که هنوز تنهاست .
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۹ ساعت 19 توسط علوی مقدم
|