هی رفیق ...

 
 
 
 
 
 
 
 
هی رفیق...
 
فکر نکنی خرم و نمی فهمم...
 
خوب آمارتو دارم... شبها دیر وقت میری بالا پشت بوم...
 
پشت به برج میلاد... هی قدم میزنی... فکر می کنی...
 
به پرازو و  فرود هواپیماها تو فرودگاه نگاه میکنی...
 
 یه دفعه به خاطره بالهای سفید وجودت هم که شده...
 
 با پرواز خواستن...
 
تو قلبش فرود بیا...
 
بی واسته بگو دوستش داری...
 
رفیق...
 
اون هم...
 
مثل خیلی ها...
 
کبوترها رو دوست داره...
 

حماقت ...

 
 
الان خبر دادن تو مردی...
 
 
کاش قراره دیروز رو کنسل نمی کردم...
 
 
کاش آخرین لبخند زمینی ات برای من بود...
 
اه...
 
 
یه بار دیگه مرگ به حماقتم خندید...

معنی نور ...

 
 
 
اینجا چراغی روشن است...
 
اما رو به زوال...
 
کاش معنی نور را میفهمیدی...
 
نه...  نه...
 
تاریکی خصلت دیرینه توست...
 
 

یه کم آدم شو ...

 

ـ سلام...

 

ـ سلامو زهره مار...

 

یه کم آدم شو کی می خوایی بزرگ بشی...

 

بی شعور نفهم بازم که بوی سیگار می دی...

 

بذار وقتی یه جا می رم خواستگاری سرم بالا باشه...

 

اونقدر گوش حرف شیطون نده...

 

نمازتو اول وقت بخون...

 

دست از این کارات ور دار...

 

دیشب کدوم گوری بودی...

 

نمی گن این پسره صاحب نداره ! بی صاحبه ...

 

حالا چیزی خوردی ... نخوردی پاشم غذا گرم کنم ...

 


از ته دل می خندم ... پشت این حرفا...

 

یه قلبی هست که هرچی خوبی خدا بهم داده...

 

از اونه...

 

وقتی کناره سجاده بغلش کردم...

 

تلخی های زندگی از یادم رفت...

صف نون ...

 
نانوایی سنگک تو صف شلوغی ایستادم. تنوره آخره...
 
خدا کنه نون بهم برسه... من نفر آخرم ولی هنوز نون هست .
 
 
 
هوووو.... یابو حواست کجاست نون ۲۰۰ تومنه...
 
تو که ۱۰۰ تومن بیشتر همرات نیست...
 
خوب نمیشه نصفشو بگیرم...
 
نمیشه سرش با تهش نمی خونه...
 
نون رو می گی...؟
 
نه دیوونه صف رو می گم .
 
 
 

میگم که ...

 
 
میگم که : انقدر عاشقونه بغلم کردی که خفه شدم و مردم...!
 
میگم که : کاش می گفتی وقتی مردی منو چه رنگی دیدی...؟
 
میگم که : برای پیروزی زندگی هم پای صندوق رای نرفتم آخه
 
من از سیاست متنفرم...
 
 
 

ساعت کلاس ...

 

ساعت کلاس ساعت گره خوردن به خیال است...

 

استاد می خواند... می نویسد...

 

 فقط فرمول ساده خواب را می فهمم...

 

کم کم پلک پایین می آید... چهره بی تاب استاد محو شد...

 

تا بفهمد خوابم...به طرفم گچ پرت کند...

 

با آواز صدایم بزند... بچه ها خنده را نثار آوازش بکنند...

 

تا بی خیالیم را جدی بگیرد...

 

از سر کلاس به سراغم بیاید...بر سرم فریاد بزند...

 

تا از لبه نازک خواب پرت شوم...

 

لحظه هایی را که مدهوشم...

 

دست در دست ناهید به قشنگ ترین نقطه خیال می روم .

این چند روز ...

 

این چند روز ... عیدفطر بموقع اعلام شد...موقع نور افشانی

 

پشت بام ها از ۲۲ بهمن شلوغ تر شد...هوا یهو سرد و بارانی شد...

 

سر تعطیلی پنجشنبه شیر تو شیر شد...

 

فیلمای سانسور دار به تلوزیون روانه شد...

 

بازی عروسی و خواستگاری شروع شد... 

 

بکش پس کش آبی و قرمز مساوی شد...

 

تنهائی من هم بیشتر از همیشه شد...

تو...

 
 
 
تو... مونس صبحی...یا همدم غروب...
 
 
هنوز نمی دانم...
 
 
ولی همیشه مرا گرم... کرده ای
 
 

کلاردشت...

 
هرکی عاشق عکاسی هست و پیکسل دوربینش بالاتر از ۵ و
 
یه پرایدو  یه چادرو  پولو   وقتو... داره
 
به پیشنبور کلاردشت سر بزنه بد نیست .
 
 
 

یه نامه به همسایه...

 
سلام . نمیخواد موقع سلام و احوال پرسی این همه چاکرم نوکرم کنی
 
 
بعد پشت سرم فش خوا............در بدی . یکم از آقا محمود یاد بگیر......
 
 
صبحها قبل از اینکه بره سر کار میره بالا پشت بوم شاه دونه می ریزه
 
 
واسه یاکریم ها . یا همین حاجیه خانم یه گلدون که براش جابه جا
 
 
 می کنی انقدر دعات می کنه... میدونی من و بقیه همسایه ها 
 
 
رنگ تیره ای نداریم...
 
 
 
یه آپارتمان چند طبقه ای با این متراژ کم . تو این شهر بی درو پیکر
 
 
چرا آسون نمی گیری بخدا ارزش نداره . انقدر حرف نا امیدی نزن
 
 
آقا عباسی مثل من اعصاب نداره ها ...
 
 
راستی مهلتت کی تموم میشه...؟
 
 
من که تمدید نکردم پول پیشم کمه...
 
  
 

خوش به حالت...

 
 
خوش به حالت هنوز کفشای کودکیت اندازته . راحت هر چی به دست میاری می بخشی .
 
گریه هات فقط برای نیازه . اشکت هنوزم به رنگ ریا نیست . هنوزم وقت میکنی به آسمون نگاه کنی
 
تو از بچه گی هم دنبال آرامش بودی . منو دعا کن.من خیلی دورشدم.
 
در غباره تیره زمان پیر شدم.
 

بمان کنارم ...

 
 
بمان کنارم ... مهم نیست که جنسمان یکی نیست / تحمل سنگینی واژه های تو را ندارم /
 
سادگی تار و پودم آزارت می دهد / مثل تو آینه ای نیستم / طراوت همین لحظه مرا کفایت میکند /
 
همیشه به ریشه فکر کن / بمان کنارم ...

تو را به دست خواهم آورد ...

 
تو را به دست خواهم آورد ... هر چند هنوز خیلی دورم از تو ...
 
 
 خدایا بعد از هر گناهی پشیمان و...سرخورده باز می گردم ...
 
 
باز نور تو مرا فرا میگیرد ... صبوری و مهربان ...
 
 
می بخشی ساده و آسان...
 
 
باز خواهم گشت از تب نفرینی میوه ممنوعه...
 
 
 به دست خواهم آورد نور همیشگی تو را ...

انتظاری در غروب...                                                                                  

 
واژه هایم ازسیاست تهی و احساسم از رسیدن سرشار ...
 
 بیا تا گل سرخی غروب پنجشنبه در دستانت بکارم ...