انتظار بی وصل ...
انتظاری در غروب...
واژه هایم ازسیاست تهی و احساسم از رسیدن سرشار ...
بیا تا گل سرخی غروب پنجشنبه در دستانت بکارم ...
+
نوشته شده در دوشنبه ۸ مهر ۱۳۸۷ ساعت 23 توسط علوی مقدم |
انتظار ...
روی صفحه دلگیر زمین ...
تا لحظه های دیگر ...
پر های نادیده ام را می گشایم ...
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشتههای پیشین
بهمن ۱۳۸۹
دی ۱۳۸۹
آبان ۱۳۸۹
مهر ۱۳۸۹
مرداد ۱۳۸۹
تیر ۱۳۸۹
خرداد ۱۳۸۹
اردیبهشت ۱۳۸۹
فروردین ۱۳۸۹
اسفند ۱۳۸۸
بهمن ۱۳۸۸
دی ۱۳۸۸
آذر ۱۳۸۸
آبان ۱۳۸۸
مهر ۱۳۸۸
شهریور ۱۳۸۸
مرداد ۱۳۸۸
تیر ۱۳۸۸
خرداد ۱۳۸۸
اردیبهشت ۱۳۸۸
فروردین ۱۳۸۸
اسفند ۱۳۸۷
بهمن ۱۳۸۷
آذر ۱۳۸۷
آبان ۱۳۸۷
مهر ۱۳۸۷
پیوندها
مكث ...
شباهنگ ...
ساز چوبی ...
یادداشتهای پراکنده ...
فصل خاکستری ...
گ.س.س.ت.گ.ي ...
لحظه های نارنجی ...
ایران دانلود ...
رسول یونان ...
كه نهانش نظري با من دل سوخته بود ...
با تو بودن لحظه اوج غرورم ...
BLOGFA.COM