آینه ها ...
به پدر و مادر عزیزم
که امید بر من می بخشند
آینه ها ...
آینه ها کنار غم من حلول مي کنند
ماه صبر را زود کامل مي کنند
در احتمال بي نور زندگي
قانون سياه را ساده باطل مي كنند
۱۶ مهر ۸۸
تولد کاغذی ...
دستهایی روی میز تکه کاغذی میانشان
خودکاری در دست راست سیگاری در دست چپ
و ذهنی پر از عاشقانه های داشتن تو ...
نه می دانی نه می فهمی و شاید هم نمی خواهی
به زور خیال هم که شده
در شعر دیگری که زائیده ام
روی سپیدی کاغذ
متولد می شوی
۱۷مهر ۸۸
+ نوشته شده در جمعه ۱۷ مهر ۱۳۸۸ ساعت 11 توسط علوی مقدم
|